word - لغت

billboard || تابلو تبلیغاتی

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

ˈbɪl.bɔːd

UK :

ˈbɪl.bɔːrd

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [billboard] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [billboard] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [billboard] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [billboard] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [billboard] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • In the Moscow of today. advertising billboards line the avenues.


    در مسکو امروز. بیلبوردهای تبلیغاتی در خیابان ها قرار گرفته اند.

  • They unveiled a billboard on First Avenue South saying Welcome in Japanese.


    آنها از بیلبوردی در خیابان اول جنوبی رونمایی کردند که به ژاپنی خوش آمدید.

  • Drivers were distracted by a huge billboard featuring an underwear ad.


    حواس رانندگان با یک بیلبورد بزرگ که حاوی یک تبلیغ لباس زیر بود، پرت شدند.

  • In a bandana and white T-shirts. muscles flexed. he glares down at pedestrians from cinema billboards.


    با تی شرت باندانا و سفید. عضلات خم شد او از روی بیلبوردهای سینما به عابران پیاده خیره می شود.

  • There is an eye-catching image of him on billboards and in movie trailers.


    تصویری چشم نواز از او در بیلبوردها و تریلرهای فیلم وجود دارد.


  • برای تبلیغ یک جشنواره فیلم محلی. شهر بیلبوردهایی از فیلم های کلاسیک قرار داده است. مثل رفته با باد. روی ساختمان های سراسر شهر

  • The company advertises on TV. the Internet. and billboards. so you sell more.


    این شرکت در تلویزیون تبلیغ می کند. اینترنت. و تابلوهای تبلیغاتی بنابراین شما بیشتر می فروشید


  • در ورودی پارک گلدن گیت یک بیلبورد قرار دارد. بیست فوت ارتفاع و صد پا طول.

  • Before nightfall a second supply of posters decorated walls and billboards.


    قبل از شب، دومین عرضه پوستر دیوارها و بیلبوردها را تزئین کرد.

  • Billboards with crimson goddesses nine feet tall advertising cinema films. pipe tobacco. and talcum powder.


    بیلبوردهایی با الهههای زرشکی با قد نه فوتی برای فیلمهای سینمایی تبلیغاتی. تنباکو پیپ و پودر تالک

  • By law. billboards can be debarred from localities possessing unusual scenic beauty.


    طبق قانون. بیلبوردها را می توان از مکان هایی که دارای زیبایی منظره غیرعادی هستند منع کرد.


  • شکی نیست که احساسات عمومی علیه بیلبورد است.

synonyms - مترادف

  • poster


    پوستر

  • advertisement


    تبلیغات

  • hoarding


    احتکار

  • placard


    پلاکارد

  • signboard


    تابلوی راهنما


  • امضا کردن


  • نمایش دادن


  • پانل


  • تابلو تبلیغاتی


  • اطلاع

  • signpost


    تابلوی راهنما


  • علامت جاده

  • noticeboard


    تابلو اعلانات

  • bulletin board


    تابلوی اعلانات


  • تابلو اعلانات

antonyms - متضاد