word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
قرمزی داشت. روسری رنگی دور سرش پیچیده
-
او در عادت راهبهای ژولیده و کاپوت سفت غیرقابل تشخیص بود.
-
او عبایی پوشیده بود. نوعی شنل رنگارنگ
-
آبشارهای سفید رنگی از برف در اطراف ما وزیدند.
-
ساختمان ها به نوعی نرم و موذی به نظر می رسند. مانند چین های پارچه یا بدن یک زن.
synonyms - مترادف
-
heaving
بالا بردن
-
rippling
موج دار
-
rolling
متحرک
-
surging
موج می زند
-
swelling
ورم
-
swirling
چرخش
-
undulating
موج دار
-
waving
تکان دادن
-
wavy
موج دار
-
bouncing
جهنده
-
bouncy
فنری
-
bulgy
برآمده
-
distended
منبسط شده
-
ebbing and flowing
فروکش و جاری شدن
-
puffy
پف کرده