word - لغت
biopsic
||
بیوپسیک
part of speech - بخش گفتار
adjective
||
صفت
spell - تلفظ
baɪˈɒp.sɪk
UK :
baɪˈɑːp.sɪk
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
در روز صفر و روز 30 معاينات بيوپسي در تمام افراد هر گروه انجام شد.
-
Biopsic investigation is one way of establishing the diagnosis.
بررسی بیوپسیکی یکی از راه های تشخیص است.
-
تجزیه و تحلیل بر روی لنفوم ها در مواد بیوپسی انجام می شود.
-
اثربخشی دو نوع سوزن بیوپسی در مقاله مقایسه شده است.
synonyms - مترادف
-
bioptic
بیوپتیک