word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
روی پایش خال مادرزادی دارد.
-
او خال مادرزادی دارد.
-
She learned intimate details. too. and found out that he had hair on his arms and a birthmark on his shoulder.
او جزئیات صمیمی را یاد گرفت. هم. و متوجه شد که روی بازوهایش مو و خال مادرزادی روی شانه اش وجود دارد.
-
پسر در حالی که بازوی چپ خود را بلند می کرد، خال مادرزادی قهوه ای تیره به شکل ماه نو را آشکار کرده بود.
-
ویولت روی گردنش خال قهوه ای رنگی به بزرگی نیم دلار نقره ای داشت.
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
-
perfection
کمال
-
استحکام - قدرت
-
blank
جای خالی
-
clarity
وضوح
-
enhancement
افزایش
-
purity
خلوص
-
بهبود
-
ornament
زینت
-
refinement
اصلاح
-
embellishment
آراستگی
-
honourUK
HonourUK
-
esteem
احترام
-
زیبایی
-
adornment
زینت
-
مزیت - فایده - سود - منفعت