word - لغت

bitch || عوضی

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

bɪtʃ

UK :

bɪtʃ

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [bitch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bitch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bitch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bitch] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bitch] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

synonyms - مترادف


  • شكايت كردن

  • gripe


    گریه کردن

  • grouse


    باقرقره

  • grumble


    غر زدن

  • moan


    ناله

  • whine


    ناله کردن

  • whinge


    شلاق زدن

  • grizzle


    گریزل

  • grouch


    غرغر کردن

  • nag


    نق زدن

  • yammer


    یامر

  • bleat


    نفخ کردن

  • carp


    کپور

  • criticiseUK


    انتقاد از انگلستان

  • criticizeUS


    انتقاد از ایالات متحده

antonyms - متضاد

  • rave


    دیوانه

  • crow


    کلاغ

  • delight


    لذت بسیار

  • extol


    ستایش کردن

  • acclaim


    تحسین

  • effuse


    ریختن

  • enthuse


    مشتاق

  • ballyhoo


    بالیهو

  • fuss


    سر و صدا

  • gush


    فوران

  • compliment


    تعریف و تمجید

  • rhapsodiseUK


    rhapsodiseUK

  • rhapsodizeUS


    rhapsodizeUS

  • laud


    ستایش

  • rejoice


    شادی کردن