word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
پلاتیپوس نوک اردکی موجودی واقعا عجیب است.
-
کل غروب عجیب و غریب کیفیتی غیر واقعی داشت.
-
چیزی که او می گفت نسبتاً عجیب بود.
-
فکر عجیبی به ذهنش خطور کرد.
-
Many costumes are bizarre works of art ranging from toothbrushes to mattresses and packets of sweets.
بسیاری از لباسها آثار هنری عجیبی هستند، از مسواک گرفته تا تشک و بستههای شیرینی.
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
-
معمولی
-
commonplace
عادی
-
معمولی
-
معمولی
-
مرسوم
-
هر روز
-
منظم
-
میانگین
-
مشترک
-
آشنا
-
سنتی
-
vanilla
وانیل
-
mundane
دنیوی
-
plain
جلگه
-
customary
مرسوم