word - لغت

blackmailed || باج گیری شده

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

ˈblæk.meɪl

UK :

ˈblæk.meɪl

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [blackmailed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blackmailed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blackmailed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blackmailed] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blackmailed] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

synonyms - مترادف

  • made


    ساخته شده است

  • forced


    مجبور شد

  • pressured


    تحت فشار

  • coerced


    مجبور شد

  • compelled


    مجبور

  • required


    ضروری

  • drove


    راند

  • induced


    القاء شده

  • obliged


    موظف است

  • pressed


    فشرده شده است

  • pressurizedUS


    تحت فشار ایالات متحده

  • browbeat


    ضربان ابرو

  • caused


    باعث

  • commanded


    دستور داد

  • constrained


    محدود شده

antonyms - متضاد

  • gave


    داد


  • داده شده

  • saved


    ذخیره