word - لغت
blandish
||
بی مزه
part of speech - بخش گفتار
verb
||
فعل
spell - تلفظ
ˈblæn.dɪʃ
UK :
ˈblæn.dɪʃ
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
قدرت متقاعد کننده او
-
آنها از قدرت او می ترسیدند که بی اعتنایی کند.
-
The pudding was blandish.
پودینگ بی رنگ بود.
-
یک نوشیدنی ملایم طعم غذا را از بین نمی برد.
-
در دنیایی از ستاره های بی رنگ. او متمایز می شود