word - لغت

blandly || بی مزه

part of speech - بخش گفتار

adverb || قید

spell - تلفظ

ˈblænd.li

UK :

ˈblænd.li

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [blandly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blandly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blandly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blandly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blandly] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

synonyms - مترادف

  • coolly


    با خونسردی

  • impassively


    به طرز بی حوصله ای

  • indifferently


    بی تفاوت

  • unemotionally


    غیر عاطفی

  • apathetically


    بی تفاوت

  • passionlessly


    بی اشتیاق

  • undemonstratively


    غیر نمایشی

  • unfeelingly


    بی احساس

  • stoically


    استواری

  • coldly


    سرد

  • remotely


    از راه دور

  • glacially


    به صورت یخبندان

  • frigidly


    سرد

  • dispassionately


    بی عاطفه

  • detachedly


    جدا

antonyms - متضاد

  • bravely


    دلیرانه

  • brilliantly


    درخشان

  • colourfullyUK


    رنگارنگ انگلستان

  • colorfullyUS


    رنگارنگ ایالات متحده

  • brightly


    روشن

  • gaily


    خوشبخت

  • gayly


    همجنسگرا


  • به شدت

  • explosively


    به صورت انفجاری

  • energetically


    با انرژی

  • forcefully


    به زور


  • سخت

  • powerfully


    قدرتمندانه

  • rigorously


    به شدت

  • aggressively


    به صورت تهاجمی