word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
خالی یا روشن یا حاوی هیچ اطلاعات یا علامتی نباشد.
-
showing no understanding or no emotion in the expression on your face.
در بیان صورت خود هیچ درک یا هیچ احساسی نشان نمی دهید.
-
کامل و مطلق
-
نادیده گرفتن کسی یا وانمود کردن به اینکه او را ندیده اید یا نمی شناسید.
-
فراموش کردن چیزی که می دانی
-
یک تیم ورزشی یا بازیکن را شکست دهید و اجازه ندهید آن یا آنها امتیازی کسب کنند. و غیره..
-
فضایی در یک نوشته یا روی یک فرم. برای افزودن اطلاعات خالی بماند.
-
عدم وجود اطلاعات خاطرات. ایده ها. حقایق و غیره..
-
چیزی که هنوز ترسیم یا تمام نشده است مانند کلیدی که هنوز به شکل تمام شده بریده نشده است
-
a small tube containing explosive but no bullet. used in a gun in order to make a loud noise without causing harm.
یک لوله کوچک حاوی مواد منفجره اما بدون گلوله. در تفنگ به منظور ایجاد صدای بلند بدون ایجاد آسیب استفاده می شود.
-
بدون چاپ نوشتن یا تصاویر
-
A blank expression on someone’s face shows no emotion.
یک حالت خالی در صورت کسی هیچ احساسی را نشان نمی دهد.
-
فرمی که دارای فضاهایی برای نوشتن است. یا یک فاصله روی یک فرم.
-
A blank is also a cartridge (= container filled with explosive powder) that does not contain a bullet.
بلنک نیز فشنگ (= ظرف پر از پودر انفجاری) است که گلوله ای در آن نباشد.
-
خالی یا روشن یا حاوی هیچ اطلاعات یا علامتی نباشد.
-
فضایی در یک نوشته یا روی یک فرم. برای افزودن اطلاعات خالی بماند.
-
فرمی با فضاهای خالی برای نوشتن
example - مثال
-
دوبار کلید بازگشت را فشار دهید تا یک خط خالی باقی بماند.
-
اگر یک نوار خالی به من بدهید، آن را برای شما ضبط می کنم.
-
درست زمانی که فیلم شروع می شد. صفحه نمایش خالی شد
-
او آن صفحه را در دفتر خاطراتش خالی گذاشت.
-
در پایان امتحان دو ساعته. او یک ورق کاغذ خالی را تحویل داد.
-
Sorry. what were we talking about? I completely blanked on that part.
متاسف. در مورد چه چیزی صحبت می کردیم؟ آن قسمت را کاملا خالی کردم.
-
چه کسی در فایل های X بود؟ چرا خالی می کنم؟
-
فرم دارای یک جای خالی برای امضای شاهد است.
-
نام خود را در جای خالی بنویسید.
-
آمریکایی ها در دوران کودکی سال های 1492 و 1620 را یاد می گیرند و بقیه داستان خالی است.
-
آخرین چیزی که به یاد دارم این است که مردم را از بالا به من نگاه می کنند. بقیه جای خالی است.
-
گذشته او خالی بود.
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
-
fuller
کامل تر
-
busier
شلوغ تر
-
completer
کامل کننده
-
more marked
بیشتر مشخص شده است
-
more occupied
اشغال تر
-
more completed
تکمیل تر
-
more packed
بسته بندی شده تر
-
more stacked
انباشته تر
-
more laden
پر بار تر
-
more loaded
بیشتر بارگذاری شده است
-
more replete
پرتر
-
livelier
سرزنده تر
-
fervider
تب دار
-
intenser
شدیدتر
-
more expressive
بیانگرتر