word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف
-
cursed
نفرین شده
-
curst
لعنتی
-
cussed
نفرین شده
-
swore
قسم می خورد
-
sweared
قسم خورد
-
sworn
قسم خورده
-
abused
مورد سوء استفاده قرار گرفته است
-
execrated
اخراج شد
-
desecrated
هتک حرمت کرد
-
profaned
بی حرمتی کرد
-
reviled
توهین شده
-
anathematized
بی روح شده
-
imprecated
تضعیف شده
-
uttered oaths
سوگند یاد کرد
-
issued oaths
سوگندنامه صادر کرد