word - لغت

blatantly || آشکارا

part of speech - بخش گفتار

adverb || قید

spell - تلفظ

ˈbleɪ.tənt.li

UK :

ˈbleɪ.tənt.li

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [blatantly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blatantly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blatantly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blatantly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blatantly] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

synonyms - مترادف

  • glaringly


    به طرز چشمگیری


  • به طور مشخص


  • به وضوح

  • patently


    به وضوح

  • evidently


    از قرار معلوم، مشخصا

  • unmistakably


    بدون تردید

  • conspicuously


    به طور آشکار

  • manifestly


    آشکارا

  • plainly


    به وضوح

  • distinctly


    مجزا

  • noticeably


    قابل ملاحظه ای


  • ظاهرا

  • visibly


    به طور قابل مشاهده

  • palpably


    قابل لمس

  • strikingly


    به طرز قابل توجهی

antonyms - متضاد

  • imperceptibly


    بطور نامحسوس

  • indistinctly


    به طور نامشخص

  • insignificantly


    به طور ناچیز

  • vaguely


    به طور مبهم


  • احتمالا


  • به طور بالقوه

  • questionably


    سوال برانگیز

  • conceivably


    قابل تصور

  • feasibly


    به طور عملی

  • loosely


    آزادانه

  • plausibly


    قابل قبول


  • نسبتا


  • اندکی


  • قدری

  • ambiguously


    به طور مبهم