word - لغت

blathered || ناله کرد

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

ˈblæð.ər

UK :

ˈblæð.ɚ

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [blathered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blathered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blathered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blathered] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blathered] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

synonyms - مترادف

  • babbled


    غرغر کرد

  • chattered


    پچ پچ کرد

  • jabbered


    پرخاشگر

  • prated


    ارزیابی شده

  • rambled


    سر و صدا کرد

  • driveledUS


    driveledUS

  • drivelledUK


    drivelledUK

  • gabbled


    ژله

  • prattled


    حرف زدن

  • waffled


    وافل شد

  • yapped


    هق هق

  • blethered


    به هم ریخته

  • twittered


    توییتر کرد

  • blithered


    تهوع

  • went on


    ادامه دادن

antonyms - متضاد