word - لغت

blighting || سوختگی

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

blaɪt

UK :

blaɪt

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [blighting] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blighting] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blighting] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blighting] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blighting] در گوگل

description - توضیح

  • present participle of blight


    فاعل ازبلایت

  • to spoil something.


    چیزی را خراب کردن

example - مثال

synonyms - مترادف

  • ruining


    خراب کردن

  • marring


    ازدواج کردن

  • destroying


    تخریب کردن

  • spoiling


    خراب کردن

  • wrecking


    ویران کردن

  • damaging


    آسیب رسان

  • devastating


    ویرانگر

  • injuring


    مجروح کردن

  • impairing


    آسیب رساندن

  • shattering


    درهم شکستن

  • scotching


    اسکاچینگ

  • sabotaging


    خرابکاری

  • crushing


    خرد کردن

  • demolishing


    تخریب

  • dashing


    باهوش

antonyms - متضاد

  • balmy


    ملایم

  • bland


    نامطلوب

  • calm


    آرام


  • داغ


  • نوع


  • خوب

  • pleasant


    دلپذیر


  • شیرین

  • admiring


    تحسین کننده

  • encouraging


    دلگرم کننده

  • complimentary


    تعارفی

  • inception


    شروع

  • commencement


    شروع


  • ایجاد


  • استقرار