word - لغت

blindfolded || چشم بسته

part of speech - بخش گفتار

adverb || قید

spell - تلفظ

ˈblaɪnd.fəʊl.dɪd

UK :

ˈblaɪnd.foʊl.dɪd

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [blindfolded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blindfolded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blindfolded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blindfolded] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blindfolded] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • The game-show contestants were blindfolded.


    شرکت کنندگان در این بازی با چشم بند بودند.

  • The horses were led blindfolded along the steep. narrow ledge.


    اسبها را با چشمبند در امتداد شیبها هدایت کردند. طاقچه باریک

  • The children take turns walking blindfolded around the obstacle course.


    بچه ها به نوبت با چشم بسته در اطراف مسیر مانع قدم می زنند.

  • It`s so easy. you could do it blindfolded.


    خیلی راحته شما می توانید آن را با چشم بند انجام دهید

synonyms - مترادف

antonyms - متضاد

  • uncovered


    بدون پوشش

  • unmasked


    بدون نقاب

  • exposed


    در معرض

  • discovered


    کشف شده

  • uncloaked


    بدون پوشش

  • unveiled


    رونمایی کرد

  • revealed


    آشکار کرد

  • disclosed


    افشا شد

  • told


    گفت

  • divulged


    فاش کرد

  • bared


    برهنه