word - لغت

blindly || کورکورانه

part of speech - بخش گفتار

adverb || قید

spell - تلفظ

ˈblaɪnd.li

UK :

ˈblaɪnd.li

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [blindly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blindly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blindly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blindly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blindly] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

synonyms - مترادف

  • sightlessly


    بدون چشم انداز

  • unseeingly


    نادیده


  • بدون بینایی


  • بدون بینایی

  • purblindly


    نابخردانه

  • eyelessly


    بی چشم

  • darkly


    تاریک

  • airily


    هوادار

  • indiscriminately


    بی رویه

  • injudiciously


    به طرز غیرمنتظره ای

  • mindlessly


    بی فکر

  • uncritically


    غیر انتقادی

  • unthinkingly


    بدون فکر

  • credulously


    زودباورانه

  • insouciantly


    از روی بی حوصلگی

antonyms - متضاد

  • critically


    انتقادی

  • discriminately


    تبعیض آمیز

  • reasonably


    منطقی

  • circumspectly


    با احتیاط

  • rationally


    منطقی

  • judiciously


    عاقلانه

  • practically


    عملا

  • sensibly


    معقولانه

  • objectively


    به طور عینی

  • pragmatically


    عملگرایانه

  • cogently


    قاطعانه

  • discerningly


    به دقت

  • perceptively


    ادراکی

  • perspicaciously


    به طور دقیق

  • logically


    منطقی