word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
فاعل ازمسدود کردن
-
جلوگیری از حرکت از طریق چیزی
-
قرار گرفتن بین کسی و چیزی که به آن نگاه می کند. به طوری که نمی توانند ببینند.
-
برای جلوگیری از اتفاق یا موفقیت چیزی.
-
If a bank blocks someone`s account. they make it impossible for that person to remove money from it.
اگر بانکی حساب شخصی را مسدود کند. آنها حذف پول از آن شخص را غیرممکن می کنند.
-
برای توقف ایمیل ها پیام های متنی. تماس های تلفنی. و غیره از دریافت شدن.
-
on social media. to stop a particular person from being able to communicate with you or read what you have written.
در رسانه های اجتماعی برای اینکه شخص خاصی نتواند با شما ارتباط برقرار کند یا آنچه را که نوشته اید بخواند، باز دارد.
example - مثال
-
در تئوری، دولت بریتانیا می تواند از وتوی خود برای جلوگیری از این پیشنهاد استفاده کند.
-
جاده الان باز است اما اغلب در زمستان توسط برف مسدود می شود.
-
شاخ و برگ های متراکم بالای سر تقریباً جلوی نور خورشید را گرفته بود.
-
از بوی آن مشخص بود که چندین روز است که زهکشی ها مسدود شده است.
synonyms - مترادف
-
delaying
به تاخیر انداختن
-
stalling
توقف
-
hindering
مانع
-
filibustering
فیلیباسترینگ
-
obstructive
انسدادی
-
spoiling
خراب کردن
-
دشوار
-
contrary
مخالف
-
disobliging
ناتوان کننده
-
uncooperative
عدم همکاری
-
unaccommodating
ناسازگار
-
awkward
بی دست و پا - به شکلی نامناسب
-
unhelpful
بی فایده
-
restrictive
محدود کننده
-
inhibiting
مهار. مانع شدن
antonyms - متضاد
-
cooperative
تعاونی
-
مفید
-
supportive
حمایت کننده
-
encouraging
دلگرم کننده
-
favourableUK
مطلوب انگلستان
-
obliging
الزام آور
-
favorableUS
مطلوب ایالات متحده
-
fixative
ثابت کننده
-
remedial
اصلاحی
-
corrective
اصلاحی
-
curative
درمانی
-
counteracting
مقابله کردن
-
amendatory
اصلاحی
-
reformative
اصلاحی
-
reformatory
اصلاحی