word - لغت

bloodhound || سگ خونی

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

ˈblʌd.haʊnd

UK :

ˈblʌd.haʊnd

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [bloodhound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bloodhound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bloodhound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bloodhound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bloodhound] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • Even the barking of the bloodhounds was heard but seldom. and then far in the distance.


    حتی صدای پارس سگ های خونی شنیده می شد اما به ندرت. و سپس در دوردست.

  • He`s cocker spaniel and bloodhound. and he knows things. that dog.


    او کوکر اسپانیل و خونگرم است. و او چیزهایی را می داند. آن سگ

  • I`ll bet her pa`s got the Law out combing the woods with bloodhounds!


    من شرط می بندم که پدرش قانون را به دست آورده و جنگل ها را با سگ های خونخوار شانه می کند!

  • The dogs I saw were all mongrels with sometimes a retriever. bloodhound or Great Dane strain.


    سگ هایی که دیدم همگی قایق هایی بودند که گاهی اوقات یک رتریور داشتند. نژاد Bloodhound یا Great Dane.


  • سگ ها را در اصطبل پیدا کردیم. و من به یاد آوردم غوطه ور شدن عمیق شب را که یک سگ خونگر خوب و دو دانمارکی بزرگ به استقبال ما آمدند.

synonyms - مترادف

  • detectives


    کارآگاهان

  • sleuths


    کاراگاه ها

  • investigators


    محققین

  • gumshoes


    کفش های آدامسی

  • operatives


    عاملان

  • shamuses


    shamuses

  • hawkshaws


    شاهین

  • sleuthhounds


    سگ های دریایی

  • spies


    جاسوسان

  • snoops


    جاسوسی می کند

  • agents


    عوامل

  • peepers


    peepers

  • eavesdroppers


    استراق سمع

  • snoopers


    جاسوسان

  • scouts


    پیشاهنگان

antonyms - متضاد