word - لغت
bloodstain
||
لکه خون
part of speech - بخش گفتار
noun
||
اسم
spell - تلفظ
ˈblʌd.steɪn
UK :
ˈblʌd.steɪn
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
یک بند به دور شانه اش بسته شده بود. و آغشته به لکه های خون بود.
-
پس از آن لکه های خون پیدا کردند و متوجه شدند که او مجروح شده است.
-
با اینکه هوا تاریک بود. پدر آنتونی می توانست لکه خون روی برف سفید را تشخیص دهد.
-
در حالی که برای انجام این کار خم شده بودم، او احتمالا متوجه لکه های خون روی آستین من شده بود.
-
عزیزم. ما را به آن زندان وحشتناک بردند... با لکه های خون روی زمین!