word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
برای ابراز عصبانیت یا تأکید بر آنچه می گویید به شیوه ای کمی بی ادبانه استفاده می شود.
-
پوشیده از خون یا پر از خون
-
بسیار خشن و شامل خون و جراحات فراوان.
-
برای ساختن چیزی خونین
-
خون نشان دادن یا از دست دادن خون
-
خونین نیز به معنای تلفات جانی و صدمات جدی است.
example - مثال
-
اون ویلکینز خاکشیر. فرانسوی من را ببخشید جای پارک خون آلود مرا گرفته است
-
ای احمق خون آلود!
-
پای خونی ام را زیر پا گذاشتی!
-
آن ماشین از زمانی که آن را گرفتم چیزی جز دردسر خونین نبود.
-
پیرسون چگونه تیم را تشکیل داد؟ او بی فایده است
-
این خطر وجود دارد که «جنگ علیه مواد مخدر» استعاری آمریکا به واقعیتی خونین تبدیل شود.
-
پس از اعلام یک کشور مستقل، جنگ داخلی خونینی رخ داد.
-
او به دکتر گفت که مدفوع خون آلود داشته است.
-
این آخرین اقدام تروریستی در مبارزات طولانی مدت و خونین خشونت است.
-
آهنگ ها نبردهای خونین بین طایفه ها را توصیف می کنند.
synonyms - مترادف
-
goriest
بدترین
-
grisliest
وحشتناک ترین
-
most bloodstained
خونی ترین
-
most bloodsoaked
غرق خون ترین
-
most ensanguined
شیفته ترین
-
most imbrued
آغشته ترین
-
most sanguinary
احساسی ترین
-
most crimson
زرشکی ترین
-
most blood-soaked
غرق در خون
-
most sanguine
سانگوئن ترین
-
most sanguineous
خوش اخلاق ترین
-
rawest
rawest
-
pinkest
صورتی ترین
-
reddest
قرمزترین
-
freshest
تازه ترین