word - لغت
blotter
||
لکه دار
part of speech - بخش گفتار
noun
||
اسم
spell - تلفظ
ˈblɒt.ər
UK :
ˈblɑː.t̬ɚ
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
ادنا لکه را باز کرد. و داشتن کاغذ و قلم. شروع به نوشتن یادداشت کرد
-
روی میز تحریر او مجموعهای از عاج گذاشته بود: پایه مرکب. سینی قلم لکه دار و تقویم
-
در حال حاضر او شروع به نوشتن بی هدف روی لکه کرد.
-
نامه های کاملا شخصی خود را روی لکه های تازه او گذاشت.
-
باید یک لکه تازه و چند مهر وجود داشته باشد.
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
-
alkali
قلیایی
-
پایه