word - لغت

blotter || لکه دار

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

ˈblɒt.ər

UK :

ˈblɑː.t̬ɚ

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [blotter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blotter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blotter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blotter] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blotter] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • Edna opened the blotter. and having procured paper and pen. began to write the note.


    ادنا لکه را باز کرد. و داشتن کاغذ و قلم. شروع به نوشتن یادداشت کرد

  • On his writing-table lay an ivory set: inkstand. pen-tray. blotter. and calendar.


    روی میز تحریر او مجموعهای از عاج گذاشته بود: پایه مرکب. سینی قلم لکه دار و تقویم

  • Presently he began to scribble aimlessly on the blotter.


    در حال حاضر او شروع به نوشتن بی هدف روی لکه کرد.

  • She laid his Strictly Personal letters on his fresh blotter.


    نامه های کاملا شخصی خود را روی لکه های تازه او گذاشت.


  • باید یک لکه تازه و چند مهر وجود داشته باشد.

synonyms - مترادف


  • مجله

  • diary


    دفتر خاطرات

  • log


    ورود به سیستم

  • logbook


    دفترچه ثبت نام

  • notebook


    نوت بوک


  • رکورد

  • notepad


    دفترچه یادداشت

  • jotter


    نوشتن


  • کتاب تمرین

  • Filofax


    فیلوفاکس

  • daybook


    کتاب روز


  • ثبت نام


  • کتاب رکورد

  • memorandum book


    کتاب یادداشت

  • commonplace book


    کتاب معمولی

antonyms - متضاد

  • alkali


    قلیایی


  • پایه