word - لغت

blown || دمیده شده

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

bləʊn

UK :

bloʊn

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [blown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blown] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blown] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

synonyms - مترادف

  • bloated


    نفخ کرده

  • distended


    منبسط شده

  • overinflated


    بیش از حد باد کرده

  • puffed


    پف کرده

  • swollen


    متورم

  • tumescent


    طوفان

  • tumid


    ولگرد

  • turgid


    برجستگی

  • varicose


    واریس

  • varicosed


    واریس شده

  • blasted


    منفجر شد

  • fanned


    بادکش شده

  • fluttered


    بال بال زد

  • wafted


    موج زد

  • whirled


    چرخید

antonyms - متضاد

  • struggled


    تلاش

  • striven


    تلاش کرد

  • strived


    تلاش کرد

  • pushed


    رانده شد

  • strained


    تحت فشار قرار گرفته است

  • battled


    جنگید

  • fought


    جنگید

  • foughten


    جنگید

  • dawdled


    غوغا کرد

  • ambled


    متحرک

  • strolled


    قدم زد

  • moseyed


    موسی شده

  • pootled


    پوتول

  • tootled


    پر از پا

  • bimbled


    بابل کرد