word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
یک تیم یدککش اشتباه ماشین اشتباهی را بردند.
-
یک پزشک خطاکار چهار برابر دوز مناسب دارو به او داد.
-
با اشتباهی وارد اتاق شد. راه ناجور
-
پرونده با گاف پلیس خراب شد.
-
این اشتباه شماست که این آشفتگی را به وجود آورده است.
-
Their blundering is inexcusable.
اشتباه آنها غیر قابل توجیه است.
synonyms - مترادف
-
clumsy
دست و پا چلفتی
-
awkward
بی دست و پا - به شکلی نامناسب
-
lumbering
چوب بری
-
ungainly
ناخوشایند
-
careless
بی توجه
-
ham-handed
ژامبون دست
-
ham-fisted
ژامبون مشت
-
inept
بی منطق
-
maladroit
بد اخلاقی
-
graceless
بی لطف
-
bungling
درهم ریختن
-
bumbling
متلاطم
-
gauche
گچ
-
uncoordinated
ناهماهنگ
-
klutzy
کلتزی