word - لغت

blunt || صریح

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

blʌnt

UK :

blʌnt

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [blunt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blunt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blunt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blunt] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blunt] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • Kids are coming across blunts. pills. other illegal drugs and booze in their classrooms. lockers. bathrooms and playfields.


    بچه ها در حال مواجه شدن با بلاها هستند. قرص ها سایر مواد مخدر و مشروبات الکلی در کلاس های درس آنها. کمدها حمام و زمین بازی.

  • Smoking blunts is becoming a common practice with teenagers.


    سیگار کشیدن در بین نوجوانان به یک روش رایج تبدیل شده است.


  • آنها فقط ساعت ها در یک زمان می نشستند. تا آنجایی که سیستم آنها قادر به تحمل آن است، دود می کنند.

  • Officers observed two partially smoked marijuana blunts in the room.


    ماموران دو ماده ماری جوانا نیمه دود شده را در اتاق مشاهده کردند.

  • I tell students that joints. cigars and blunts have seven times more tar than cigarettes. he said.


    به دانش آموزان می گویم که مفاصل. سیگار برگ و بلانت هفت برابر بیشتر از سیگار قیر دارند. او گفت.

synonyms - مترادف

  • deadens


    مرده می کند

  • dulls


    کسل کننده

  • reduces


    کاهش می دهد

  • lessens


    کاهش می یابد

  • diminishes


    کاهش می یابد

  • moderates


    میانه رو می کند

  • eases


    آسان می کند

  • softens


    نرم می کند

  • allays


    رفع می کند

  • assuages


    آرامش می دهد

  • decreases


    کاهش می دهد

  • relieves


    تسکین می دهد

  • alleviates


    را تسکین می دهد

  • tempers


    خلق و خوی

  • numbs


    بی حس می شود

antonyms - متضاد

  • sharpens


    تیز می کند

  • whets


    خنثی می کند

  • animates


    متحرک می کند

  • intensifies


    تشدید می کند

  • stimulates


    تحریک می کند

  • vitalizes


    حیات می بخشد

  • aids


    ایدز

  • assists


    کمک می کند

  • encourages


    تشویق می کند

  • enlivens


    جان می بخشد

  • heightens


    افزایش می یابد

  • helps


    کمک می کند

  • increases


    افزایش

  • needles


    سوزن ها

  • points


    نکته ها