word - لغت

blurrily || به طور مبهم

part of speech - بخش گفتار

adverb || قید

spell - تلفظ

ˈblɜː.rəl.i

UK :

ˈblɜ˞ː.əl.i

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [blurrily] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blurrily] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blurrily] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blurrily] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blurrily] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

synonyms - مترادف

  • indistinctly


    به طور نامشخص

  • faintly


    کمرنگ

  • unclearly


    نامشخص

  • fuzzily


    به صورت فازی

  • obscurely


    به طور مبهم

  • shadowily


    در سایه

  • hazily


    مه آلود

  • indistinguishably


    غیر قابل تشخیص

  • mistily


    مه آلود

  • vaguely


    به طور مبهم

  • dimly


    تاریک

  • foggily


    مه آلود

  • nebulously


    به طرز مهیبی

  • cloudily


    ابری

  • gauzily


    گیج کننده

antonyms - متضاد


  • به وضوح


  • قطعا

  • pellucidly


    به صورت شفاف

  • accurately


    به درستی

  • alertly


    با هوشیاری

  • brightly


    روشن

  • decisively


    قاطعانه

  • distinctly


    مجزا

  • lucidly


    به طور شفاف

  • palpably


    قابل لمس

  • sharply


    به شدت

  • shrewdly


    زیرکانه


  • دقیقا