word - لغت

bluster || غوغا کردن

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

ˈblʌs.tər

UK :

ˈblʌs.tɚ

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [bluster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bluster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bluster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bluster] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [bluster] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • His nasty words were mere bluster. rarely converted into deeds.


    سخنان زننده او فقط یک جنجال بود. به ندرت به اعمال تبدیل می شود.

  • He is known for his bluster and eccentric behaviour.


    او به خاطر رفتارهای عجیب و غریبش معروف است.

  • We don`t like bluff and bluster. we like to be honest.


    ما بلوف و بلوستر را دوست نداریم. ما دوست داریم صادق باشیم

synonyms - مترادف

  • bombast


    بمباران

  • braggadocios


    braggadocios

  • grandiloquence


    بزرگواری

  • rodomontades


    رودومونتادها

  • magniloquence


    بزرگواری

  • gases


    گازها

  • gasconades


    گازکنادها

  • brags


    لاف می زند

  • rants


    فحاشی می کند

  • fanfaronades


    فنفارونادها

  • braggings


    لاف زدن

  • cockalorums


    کاکلوروم ها

  • boastings


    لاف زدن

  • bulls


    گاو نر

  • rhodomontades


    رودومونتادها

antonyms - متضاد

  • quiets


    ساکت است


  • سکوت

  • silentness


    سکوت

  • stills


    ثابت

  • stillness


    سکون

  • quietude


    سکوت

  • quietness


    سکوت

  • hush


    ساکت کردن


  • صلح

  • calms


    آرام می کند

  • calmness


    آرامش

  • peacefulness


    صلح

  • tranquillityUK


    آرامش انگلستان

  • noiselessness


    بی صدا

  • soundlessness


    بی صدا بودن