word - لغت

boast || به رخ کشیدن

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

bəʊst

UK :

boʊst

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [boast] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [boast] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [boast] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [boast] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [boast] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • Britain`s best-known ticket tout once boasted that he could get you tickets for anything.


    یکی از مشهورترین فروشندگان بلیت بریتانیا زمانی به خود می بالید که می تواند برای هر چیزی برای شما بلیط تهیه کند.

  • He`s always boasting. He`s such a big-head!


    او همیشه لاف می زند او خیلی سر بزرگ است!

  • After boasting that his company could outperform the industry`s best. he`s been forced to eat humble pie.


    بعد از اینکه میبالید شرکتش میتواند از بهترینهای صنعت بهتر عمل کند. او مجبور به خوردن پای فروتن شده است.

  • He`s always boasting about his sexual prowess.


    او همیشه به توانایی جنسی خود می بالد.

  • He was a naturally shy man. who never boasted about his achievements.


    او به طور طبیعی مردی خجالتی بود. که هرگز به دستاوردهای خود افتخار نکرد.

synonyms - مترادف

  • has


    دارد

  • owns


    دارد

  • possesses


    دارد

  • has in keeping


    در حفظ دارد

  • holds


    دارای

  • maintains


    حفظ می کند

  • carries


    حمل می کند

  • controls


    کنترل ها

  • enjoys


    لذت می برد

  • has possession of


    در اختیار دارد

  • bears


    خرس ها

  • keeps


    نگه می دارد


  • ادعا می کند

  • prides oneself on


    به خود می بالد

  • retains


    حفظ می کند

antonyms - متضاد

  • lacks


    کمبود دارد


  • ندارد


  • مالک نیست


  • ندارد

  • doesn't have


    ندارد


  • بدون می رود

  • is insufficient in


    ناکافی است در

  • deprecates


    منسوخ می کند

  • belittles


    کوچک می کند

  • disclaims


    سلب مسئولیت می کند

  • conceals


    پنهان می کند

  • fails


    شکست می خورد

  • hides


    پنهان می کند

  • covers up


    پوشش می دهد

  • disparages


    تحقیر می کند