word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
اما یک تابلوی نیمه باز در دیوار، قفسه ای پر از کتاب را نشان می داد.
-
اما لیدی رز در حال چرخیدن از قفسه کتاب بود که وارد شدند.
-
متوجه نگاه او به کتاب شد. و بلند شد تا آن را دوباره در قفسه کتاب بگذارد.
-
در یک اتاق ناهارخوری کوچک که فضا محدود است. مجموعه ای از قفسه ها مانند یک قفسه کتاب مفید است.
-
Some water-color drawings were pinned against the walls. and a well-filled bookcase stood in a recess beside the fireplace.
برخی از نقاشی های آبرنگ به دیوارها چسبانده شده بود. و یک قفسه کتاب که به خوبی پر شده بود در یک فرورفتگی کنار شومینه ایستاده بود.