word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف
-
ordering
مرتب سازی
-
commanding
فرماندهی
-
directing
کارگردانی
-
domineering
سلطه گر
-
pushing
هل دادن
-
browbeating
ابرو کوبیدن
-
bullying
قلدری
-
dominating
مسلط
-
overseeing
نظارت
-
در حال اجرا
-
superintending
سرپرستی
-
bulldozing
بولدوزر کردن
-
captaining
کاپیتانی
-
controlling
کنترل کردن
-
dictating
دیکته کردن
antonyms - متضاد
-
serving
خدمت کردن
-
aiding
کمک کردن
-
assisting
کمک کردن
-
helping
کمک
-
benefiting
بهره بردن
-
benefitting
سود بردن
-
obeying
اطاعت کردن
-
servicing
سرویس دهی
-
succoringUS
کمک به ایالات متحده
-
succouringUK
حمایت از انگلستان
-
attending to
رسیدگی به
-
slaving for
بردگی برای
-
کار برای
-
performing duties for
انجام وظایف برای
-
انجام خواسته های