word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
فاعل اززحمت
-
تلاش برای انجام کاری
-
اگر حوصله انجام کاری را ندارید. برای انجام آن خیلی تنبل یا خسته هستید.
-
ایجاد احساس نگرانی یا ناراحتی
-
آزار دادن یا ایجاد مشکل برای کسی
example - مثال
-
نمی دانم چرا او به خود زحمت می دهد که شرط بندی کند - اسب های او همیشه در رتبه آخر قرار می گیرند.
-
خشک کردن ماهیتابه ها را به خود زحمت ندهید - فقط بگذارید تا آبکش شود.
-
من را ناراحت می کند که او زحمت تلفن زدن را نداشته است.
-
چرا وقتی کاری برای رفتن ندارید اصلاً به خود زحمت بیدار شدن را بدهید؟
-
آنها برای مهمانی شام خود به زحمت افتادند. اما نیمی از مهمانان زحمتی برای حضور نداشتند.
-
ایده خاکستری شدن من را آزار نمی دهد. اما من از طاس شدن متنفرم
-
او می تواند کاری را که دوست دارد انجام دهد - من را آزار نمی دهد. او با هوای نفس گفت.
-
برای من مهم نیست که مردم چه فکر می کنند.
-
او را آزار می داد که هیچ کس زحمت تماس با او را نکشیده بود.
-
به نظر می رسد که او اصلاً از نتایج امتحان خود ناراحت نیست.
-
او شلوغ به نظر می رسید و من نمی خواستم او را اذیت کنم.
-
اگر سر و صدا شما را آزار می دهد، آن را خاموش می کنم.
-
همسایه ها کمی سر و صدا می کنند اما من را اذیت نمی کند.
-
اگر تلویزیون را روشن داشته باشم، اذیتت می کند؟
-
من نمی خواستم او را اذیت کنم وقتی که خودش مشکلات زیادی دارد.
synonyms - مترادف
-
vexation
ناراحتی
-
aggravation
تشدید
-
pestering
آزار دهنده
-
bedevilment
شیطان پرستی
-
harassment
آزار و اذیت
-
harrying
آزار دهنده
-
importunity
اهمیت
-
botheration
مزاحمت
-
bugging
ضربه زدن
-
teasing
اذیت کردن
-
irritation
تحریک
-
exasperation
عصبانیت
-
annoying
مزاحم
-
disturbing
مزاحم
-
annoyance
دلخوری
antonyms - متضاد
-
معاونت
-
کمک
-
راحتی
-
contentment
قناعت
-
مشارکت
-
delight
لذت بسیار
-
facilitation
تسهیل
-
furtherance
پیشبرد
-
happiness
شادی
-
کمک
-
شادی
-
صلح
-
لذت
-
حمایت کردن
-
seriousness
جدیت