word - لغت
bouillon
||
بویلون
part of speech - بخش گفتار
noun
||
اسم
spell - تلفظ
ˈbuː.jɒ̃
UK :
ˈbʊl.jɑːn
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
آنقدر بزنید تا سفت شود و روی آبگوشت یا هر سوپ خامه ای سرو کنید.
-
در نهایت هر کدام از آنها یک تکه نان را در سوپ فرو کردند تا طعم آبگوشت را بچشند.
-
پس از انجام این کار - به نظر می رسید که او به همه چیز فکر می کند - طعم بویون را چشید.
-
فقط چای بویلون شکلات. نان و کیک سرو می شود.
-
او مقداری نان تست را در آبگوشت شکست و شروع به نوشیدن آن کرد.