word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
من دستبند را به جواهرفروشان پس گرفتم زیرا گیره معیوب بود.
-
او دستبند نقره ای زیبایی را که زمانی متعلق به مادرش بود، بر روی مچ دست خود بسته بود.
-
جعبه شامل یک گردنبند آویز با یک دستبند و گوشواره همسان بود.
-
او چند دستبند در جعبه جواهرات خود دارد که هرگز نمی پوشد.
-
او یک دستبند شناسایی به دست دارد که نام و تاریخ تولدش حک شده است.
synonyms - مترادف
-
handcuffs
دستبند
-
bonds
اوراق قرضه
-
cuffs
سرآستین
-
fetters
قید و بند
-
irons
آهن ها
-
manacles
مانکن ها
-
restraints
محدودیت ها
-
shackles
غل و زنجیر
-
wristlets
مچ دست
-
braces
بریس ها
-
chains
زنجیر
-
clamps
گیره ها
-
darbies
داربی ها
-
gyves
می دهد
-
snaps
می زند
antonyms - متضاد
-
کمک
-
معاونت
-
encouragement
تشویق
-
آزادی
-
کمک
-
liberation
رهایی
-
promotion
ترویج