word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف
-
swinging
تاب خوردن
-
waving
تکان دادن
-
shaking
تکان دادن
-
wielding
در دست داشتن
-
wagging
تکان دادن
-
raising
بالا بردن
-
swishing
تاب زدن
-
twirling
چرخیدن
-
flapping
بال زدن
-
handling
رسیدگی
-
swinging around
تاب خوردن در اطراف
-
holding aloft
بالا نگه داشتن
-
flourishing
شکوفا شدن
-
waggling
تکان دادن
-
fluttering
بال زدن
antonyms - متضاد
-
stillness
سکون
-
motionlessness
بی حرکتی
-
fixedness
ثابت بودن
-
inactivity
عدم فعالیت
-
constancy
ثبات
-
idleness
بیکاری، تنبلی
-
immutability
تغییرناپذیری
-
immutableness
تغییر ناپذیری
-
nonaction
عدم اقدام
-
steadiness
ثبات
-
changelessness
تغییر ناپذیری
-
immobility
بی حرکتی
-
inaction
بی عملی
-
inertness
بی تحرکی
-
invariability
تغییر ناپذیری