word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
example - مثال
-
او در طول جنگ به عنوان افسر نیروی دریایی شجاعانه جنگید.
-
بسیاری از مردم شجاعانه جان خود را برای دفاع از کشور خود فدا کردند.
-
او شجاعانه شروع به کمک به سایر زنان آزار دیده با بیان تجربیات خود کرده است.
synonyms - مترادف
-
courageously
شجاعانه
-
boldly
جسورانه
-
fearlessly
بدون ترس
-
heroically
قهرمانانه
-
gallantly
شجاعانه
-
intrepidly
به طرز وحشتناکی
-
stalwartly
سرسختانه
-
gutsily
با جسارت
-
dauntlessly
بی وقفه
-
valiantly
شجاعانه
-
valorously
شجاعانه
-
stoutheartedly
با دل و جان
-
doughtily
با دوام
-
audaciously
با جسارت
-
chivalrously
جوانمردانه
antonyms - متضاد
-
fearfully
با ترس
-
nervously
عصبی
-
timidly
ترسو
-
uneasily
با ناراحتی
-
anxiously
با نگرانی
-
apprehensively
با نگرانی
-
worriedly
نگران
-
diffidently
با تردید
-
pusillanimously
به طرز بی شرمانه ای
-
timorously
به طرز وحشتناکی
-
hesitantly
با تردید
-
shrinkingly
به صورت کوچک شدنی
-
spinelessly
بدون ستون فقرات
-
shyly
خجالتی
-
spiritlessly
بی روح