word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف
-
contravened
نقض شد
-
violated
نقض شده است
-
broke
شکست
-
brake
ترمز
-
شکسته شده
-
infringed
نقض شده است
-
flouted
نادیده گرفته شد
-
disobeyed
نافرمانی کرد
-
defied
سرپیچی کرد
-
transgressed
تخطی کرد
-
infracted
نقض شده است
-
offended
توهین شده
-
fractured
شکسته
-
traduced
مورد معامله قرار گرفت
-
transgressed against
تخطی علیه