word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
an important discovery or event that helps to improve a situation or provide an answer to a problem.
یک کشف یا رویداد مهم که به بهبود وضعیت یا ارائه پاسخ به یک مشکل کمک می کند.
-
very important in the progress or development of something or someone. because of solving a big problem or making a big improvement.
در پیشرفت یا پیشرفت چیزی یا کسی بسیار مهم است. به دلیل حل یک مشکل بزرگ یا ایجاد یک پیشرفت بزرگ.
-
یک کشف یا پیشرفت مهم که به حل یک مشکل کمک می کند.
-
an important discovery or event that helps to improve a situation or provide an answer to a problem.
یک کشف یا رویداد مهم که به بهبود وضعیت یا ارائه پاسخ به یک مشکل کمک می کند.
example - مثال
-
این دارو به عنوان یک پیشرفت بزرگ در مبارزه با سرطان سینه اعلام شده است.
-
آنها پیشرفت های جزئی داشتند اما موفقیت واقعی از آنها دور شد.
-
تحقیقات بیولوژیکی اغلب پیشگامی برای پیشرفت های پزشکی بوده است که به نفع بیماران است.
-
The leaders emphasized that a substantial breakthrough had been achieved. but there was more work to be done.
رهبران تاکید کردند که پیشرفت قابل توجهی حاصل شده است. اما کار بیشتری برای انجام وجود داشت.
-
محققان یک پیشرفت مهم دیگر در تحقیقات سرطان گزارش کردند.
-
اولین درمان موفقیت آمیز برای سل، استرپتومایسین در دهه 1940 بود.
-
انتظار نمی رود سال پیش رو هیچ فناوری پیشرفتی تولید کند.
-
I finally realized that the common factor in all these failed relationships was me. It was a breakthrough moment.
بالاخره فهمیدم عامل مشترک همه این روابط شکست خورده من بودم. این یک لحظه پیشرفت بود.
-
به تصویر کشیدن او از ملکه الیزابت جوان نقش موفقیت آمیز او بود.
synonyms - مترادف
-
پیش رفتن
-
advances
پیشرفت ها
-
بهبود
-
توسعه
-
کشف
-
findings
یافته ها
-
finds
پیدا می کند
-
advancements
پیشرفت ها
-
enhancement
افزایش
-
innovation
نوآوری
-
invention
اختراع
-
quantum leaps
جهش های کوانتومی
-
refinement
اصلاح
-
انقلاب
-
موفقیت