word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
هوایی که وارد و خارج از ریه های شما می شود.
-
برای مدت کوتاهی مکث یا استراحت کنید تا بتوانید دوباره راحت یا منظم نفس بکشید.
-
to breathe.
نفس کشیدن.
-
برای مدت کوتاهی بین انجام یک کار و کار بعدی مکث کنید.
-
تا هوا را در ریه های خود نگه دارید و آن را آزاد نکنید تا بیشتر به آن نیاز داشته باشید.
-
منتظر شدن تا اتفاقی بیفتد اغلب احساس اضطراب
-
یک عمل تنفس هوا در ریه های شما
-
برای تنفس هوا به ریه های خود (به عنوان یک عمل).
-
کمترین مقدار باد
-
مدت زمان کوتاهی که در بیرون سپری می شود.
-
هوایی که وارد ریه های خود می کنید و از آن خارج می کنید.
example - مثال
-
نفسش بوی سیر می داد.
-
صدای تند نفسش را در سینه اش شنیدم.
-
این بیماری ممکن است باعث تعریق سرد شود. حالت تهوع. استفراغ و تنگی نفس .
-
مکث کرد تا نفسش برگردد و سپس به دویدن ادامه داد.
-
اینجا به طرز وحشتناکی دود میآید - من فقط برای یک نفس تازه بیرون میروم.
synonyms - مترادف
-
inhalations
استنشاق ها
-
exhalations
بازدم
-
pants
شلوار
-
expirations
انقضا
-
inspirations
الهامات
-
gasps
نفس می کشد
-
respirations
تنفس ها
-
wheezes
خس خس سینه
-
gulps
قورت می دهد
-
snuffles
خفه می کند
-
snorts
خرخر می کند
-
sighs
آه می کشد
-
sniffs
بو می کشد
-
insufflations
تورم ها
-
breathings
تنفس