word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
ماضی ساده و ماضی ازنفس کشیدن
-
برای انتقال هوا به داخل و خارج از ریه ها.
-
برای گفتن چیزی بسیار آرام
-
If you allow wine to breathe. you open the bottle for a short time before you drink from it. in order to improve the wine`s flavour.
اگر اجازه دهید شراب نفس بکشد. قبل از اینکه از آن بنوشید، بطری را برای مدت کوتاهی باز می کنید. به منظور بهبود طعم شراب
example - مثال
-
وقتی نفس بیرون می دهید. شما هوا را از ریه های خود خارج می کنید
-
جو اتاق آنقدر خفه بود که به سختی می توانستم نفس بکشم.
-
آتش نشانان برای کمک به تنفس در خانه پر از دود از ماسک تنفسی استفاده کردند.
-
پزشکان تمام تلاش خود را انجام می دهند. اما او هنوز به درستی نفس نمی کشد.
-
هوای تند کوهستان را عمیقاً نفس کشیدم.
synonyms - مترادف
-
inhaled
استنشاق شده است
-
gasped
نفس نفس زد
-
panted
نفس نفس زد
-
respired
تنفس کرد
-
exhaled
بازدم کرد
-
blew
وزید
-
blown
دمیده شده
-
puffed
پف کرده
-
wheezed
خس خس سینه
-
expired
منقضی شده
-
snorted
خرخر کرد
-
inspired
الهام گرفته
-
gulped
بلعیده
-
suspired
مشکوک شد
-
sniffed
بو کرد