word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
نفس نفس زدن. از در برگشت و به سمت سالن رفت.
-
در پنج دقیقه به هشت. نفس نفسی به سمت ایستگاه هجوم برد.
-
دختری با نفس نفس زدن گزارش می دهد که کودک دیگری را در حال بالا رفتن از پشت بام دیده است.
synonyms - مترادف
-
eagerly
مشتاقانه
-
enthusiastically
با اشتیاق
-
actively
به طور فعال
-
ardently
مشتاقانه
-
cordially
صمیمانه
-
earnestly
با جدیت
-
anticipatorily
به طور پیش بینی شده
-
energetically
با انرژی
-
fervently
با حرارت
-
gladly
با خوشحالی
-
heartily
از صمیم قلب
-
hungrily
با گرسنگی
-
impatiently
بی صبرانه
-
intently
به عمد
-
longingly
با حسرت