word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
او متوجه شد که برخی از مقامات فاسد برای تایید کارهای ساختمانی نامرغوب رشوه دریافت کرده اند.
-
ظاهراً تاجران سرشناس مختلف به وزیر رشوه داده بودند تا به او لطف کنند.
-
او با شیرینی و پول جیبی به بچه ها رشوه می داد تا به مادرشان نگویند او چه کرده است.
-
اگر جوابش را به من بگویید می توانید شکلات تخته ای من را بخورید. آیا می خواهید به من رشوه بدهید؟
-
آنها نباید از مرز عبور می کردند. اما به نوعی توانستند به نگهبانان رشوه بدهند.
synonyms - مترادف
-
influenced
تحت تاثیر قرار گرفته است
-
convinced
متقاعد
-
manipulated
دستکاری شده است
-
persuaded
متقاعد شد
-
inveigled
مستور
-
tempted
وسوسه شده
-
urged
اصرار کرد
-
beguiled
فریب خورد
-
brainwashed
شستشوی مغزی شده
-
coaxed
متمم
-
coerced
مجبور شد
-
controlled
کنترل می شود
-
directed
جهت دار
-
exploited
مورد بهره برداری قرار گرفت
-
finagled
finagled
antonyms - متضاد
-
confused
سردرگم
-
abashed
شرمنده
-
addled
اضافه شده
-
baffled
سردرگم، گیج، مات مبهوت
-
bamboozled
بامزه شده
-
beclouded
ابری شده
-
bedeviledUS
bedeviledUS
-
bedevilledUK
bedevilledUK
-
befuddled
گیج شده
-
bemused
مبهوت
-
bewildered
گیج شده
-
blurred
تار شده
-
clouded
ابری
-
cluttered
به هم ریخته
-
confounded
گیج شده