word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف
-
controlling
کنترل کردن
-
restraining
مهار کردن
-
curbing
مهار کردن
-
checking
چک کردن
-
containing
حاوی
-
constraining
محدود کننده
-
suppressing
سرکوب کردن
-
inhibiting
مهار. مانع شدن
-
repressing
سرکوب کردن
-
regulating
تنظیم کننده
-
taming
رام کردن
-
governing
حکومت داری
-
stifling
خفه کننده
-
subduing
رام کردن
-
holding
برگزاری
antonyms - متضاد
-
encouragement
تشویق
-
promotion
ترویج
-
مزیت - فایده - سود - منفعت
-
کمک
-
allowance
کمک هزینه
-
تصویب
-
معاونت
-
clearance
ترخیص کالا از گمرک
-
آزادی
-
کمک
-
liberation
رهایی
-
اجازه
-
spontaneity
خودانگیختگی
-
disinhibition
بازدارندگی
-
incontinence
بی اختیاری