word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
به گونه ای که پر از نور باشد. یا درخشان
-
به گونه ای که رنگ های بسیار قوی دارد.
-
به گونه ای که نشان دهنده شادی یا امید به موفقیت باشد.
-
به گونه ای که نور زیادی را فراهم می کند.
-
به گونه ای که قوی باشد و به راحتی قابل مشاهده باشد.
-
به شکلی امیدوارانه یا شاد
example - مثال
-
The stars were shining brightly.
ستاره ها به شدت می درخشیدند.
-
میز وسط صحنه روشن بود.
-
The restaurant is a little too brightly lit.
نور رستوران کمی بیش از حد روشن است.
-
صخره پر از ماهی های رنگارنگ است.
-
میزها را با پارچه های پر رنگ تزئین کنید.
-
پیراهن های راه راه روشن می پوشند.
-
اینها به این رنگ روشن نیستند.
-
Hi. there! she says brightly.
سلام. آنجا! او به روشنی می گوید.
-
او با صدایی روشن با کلاس صحبت می کند.
-
مقالات از خوش بینانه تا کاملاً بدبخت متغیر است.
synonyms - مترادف
-
روشن
-
brilliantly
درخشان
-
dazzlingly
خیره کننده
-
fulgently
به طور کامل
-
glowingly
درخشان
-
incandescently
به صورت رشته ای
-
lambently
با صدای بلند
-
luminously
نورانی
-
lustrously
درخشان
-
radiantly
تابناک
-
splendidly
عالی
-
blazingly
شعله ور
-
glaringly
به طرز چشمگیری
-
gleamingly
درخشان
-
glisteningly
درخشان
antonyms - متضاد
-
dimly
تاریک
-
dully
مبهوت
-
sadly
با ناراحتی
-
darkly
تاریک
-
gloomily
غمگینانه
-
tenebrously
به شدت
-
duskily
تاریک
-
unintelligently
به طور غیر هوشمند
-
faintly
کمرنگ
-
hazily
مه آلود
-
lightlessly
بی نور
-
crepuscularly
به صورت crepuscularly
-
dingily
با دلتنگی
-
darkishly
تاریکی
-
sunlessly
بدون آفتاب