word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
کلاه های لبه سفید بر سر می گذاشتند و دوچشمی هایشان را دور گردن می انداختند.
-
کلاه حصیری لبه پهن بر سر داشت.
-
مردی با کلاه های زیاد. امروز او سبز را انتخاب کرد. تریلی لبه کم عمق.
-
این روزها معمولاً مردی را در کاسه زنی لبه فرفری نمی بینید.
synonyms - مترادف
-
abounded
فراوان شد
-
teemed
پر شده
-
bristled
پرزدار
-
swarmed
ازدحام کرد
-
burst
ترکیدن
-
brast
سینه بند
-
bursten
ترکیدن
-
crawled
خزید
-
hummed
زمزمه کرد
-
bulged
برآمده
-
buzzed
وزوز کرد
-
pullulated
کشیده شده
-
bustled
شلوغ
-
swelled
متورم شد
-
swoll
تورم
antonyms - متضاد
-
cleared
پاک شد
-
emptied
خالی شده
-
evacuated
تخلیه شد
-
vacated
خالی کرد
-
voided
باطل شد
-
exhausted
خسته
-
discharged
مرخص شد
-
unloaded
تخلیه شده است
-
expended
صرف کرد
-
unburdened
بدون بار
-
unpacked
بسته بندی نشده
-
dissipated
پراکنده شد
-
depleted
تخلیه شده
-
tapped
ضربه خورده است
-
released
منتشر شد