word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
an injury or mark where the skin has not been broken but is darker in colour. often as a result of being hit by something.
آسیب یا علامتی که در آن پوست شکسته نشده است اما رنگ آن تیره تر است. اغلب در نتیجه ضربه خوردن توسط چیزی.
-
ایجاد کبودی یا ایجاد کبودی در کسی یا چیزی.
-
جایی روی پوست فرد که به دلیل خونریزی زیر پوست تیره تر است. معمولا از یک جراحت
-
ایجاد کبودی یا ایجاد کبودی در کسی یا چیزی.
example - مثال
-
او از زمانی که او را لگد کرد، یک کبودی بد روی ساق پا دارد.
-
من یک کبودی بزرگ بنفش دارم که پایم را به گوشه میز زدم.
-
او آسیب جدی ندید - فقط چند بریدگی و کبودی داشت.
-
پاهای او پس از قدم زدن در جنگل پوشیده از خراش و کبودی بود.
-
سواری در اطراف خلیج فوق العاده بود - اما هفته ها بود که کبودی های من از بین رفت!
synonyms - مترادف
-
injures
صدمه می زند
-
contuses
کوفتگی می کند
-
hurts
صدمه می زند
-
wounds
زخم ها
-
scars
زخم ها
-
damages
خسارت
-
harms
آسیب می رساند
-
dings
دینگ
-
disables
غیرفعال می کند
-
incapacitates
ناتوان می کند
-
totals
جمع کل
-
hits
بازدید
-
wings
بال ها
-
roughs up
خشن می شود
-
batters
خمیر
antonyms - متضاد
-
adorns
زینت می دهد
-
aids
ایدز
-
beautifies
زیبا می کند
-
compliments
تعارف
-
cures
درمان می کند
-
decorates
تزئین می کند
-
embellishes
زینت می بخشد
-
fixes
رفع می کند
-
heals
شفا می دهد
-
helps
کمک می کند
-
mends
ترمیم می کند
-
ornaments
زیور آلات
-
praises
ستایش می کند
-
repairs
تعمیرات