word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
example - مثال
-
او این پیشنهاد را مبنی بر اینکه حامیان این گروه باید مورد بازجویی قرار گیرند را رد کرد.
-
بیش از یک خبرنگار از مصاحبه با نامزد بیرحمانه خودداری شد.
-
مقامات در جریان تحقیقات با او رفتار بی رحمانه ای داشتند.
-
اپراتورهای تور با بیاحتیاطی پول مشتریان را پس دادند و به آنها اطلاع دادند که سفرهایشان لغو شده است.
synonyms - مترادف
-
sourly
ترش
-
impolitely
بی ادبانه
-
rudely
بی ادبانه
-
uncivilly
غیر متمدنانه
-
curtly
کوتاه
-
snappily
به سرعت
-
tersely
به طور مختصر
-
bluntly
به صراحت
-
discourteously
بی ادبانه
-
dismissively
انکارناپذیر
-
impertinently
با گستاخی
-
impudently
با گستاخی
-
insolently
با وقاحت
-
tartly
ترش
-
testily
تستی
antonyms - متضاد
-
courteously
مودبانه
-
patiently
صبورانه
-
politely
مودبانه
-
civilly
مدنی
-
به آرامی
-
obligingly
اجباری
-
respectfully
با احترام
-
accommodatingly
سازگارانه
-
amicably
دوستانه
-
considerately
با ملاحظه
-
graciously
با مهربانی
-
urbanely
شهری
-
polishedly
صیقلی
-
decently
آبرومندانه
-
kindly
محبت آمیز