word - لغت
budgetary
||
بودجه ای
part of speech - بخش گفتار
adjective
||
صفت
spell - تلفظ
ˈbʌdʒ.ɪ.tər.i
UK :
ˈbʌdʒ.ə.ter.i
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
سیستم کامپیوتری جدید امکان برنامه ریزی و کنترل بودجه بهتر را فراهم می کند.
-
این پروژه به دلیل محدودیت بودجه قابل تمدید نیست.
-
کارکنان کتابخانه نیاز به محدودیت بودجه داشتند.
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
-
nonfinancial
غیر مالی