word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
او همیشه بیشتر از من از طنز کمدی های اسلپ استیک لذت می برد.
-
He`s an astute politician who uses buffoonery to attract media attention.
او یک سیاستمدار زیرک است که برای جلب توجه رسانه ها از بدگویی استفاده می کند.
-
او در پشت سرگشتگی عمدی به طرز فریبنده ای باهوش است.
synonyms - مترادف
-
tomfoolery
حماقت
-
clowning
دلقک زدن
-
horseplay
اسب بازی
-
shenanigans
شیطنت ها
-
skylarking
آسمان انداز
-
foolery
حماقت
-
hijinks
هیجینک ها
-
roughhousing
خشن خانه سازی
-
monkeyshines
میمون درخشش
-
clownery
دلقک بازی
-
monkeying
میمون کردن
-
roughhouse
خشن خانه
-
slapstick
اسلپ استیک
-
silliness
حماقت
-
nonsense
مزخرف
antonyms - متضاد
-
pathos
ترحم
-
افسردگی
-
dourness
سرسختی
-
نمایش
-
gravity
جاذبه زمین
-
grief
غم و اندوه
-
melancholy
مالیخولیا
-
sadness
غمگینی
-
seriousness
جدیت
-
sobriety
متانت
-
solemnity
تشریفات
-
sorrow
غم و اندوه
-
تراژدی
-
unhappiness
ناراحتی
-
کار