word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
example - مثال
-
او بسیار قوی است و ماهیچه های برآمده در بازوها و پاهایش دارد.
-
کارت هوشمند، کیف پولهای برآمده را به گذشته تبدیل میکند.
-
کت توید برآمده بود. جیب های آویزان
-
او کیسه های مواد غذایی برآمده خود را به داخل خانه برد.
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
-
concave
مقعر
-
contracting
قرارداد
-
hollow
توخالی
-
indented
تورفتگی
-
depressed
افسرده
-
sunken
غرق شده
-
incurved
منحنی شده
-
recessed
فرورفته
-
dished
ظرف شده
-
incurvate
منحنی کردن
-
cupped
جامدادی
-
excavated
حفاری شده است
-
dented
دندانه دار
-
hollowed
توخالی شده
-
scooped
اسکوپ زد