word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
فاعل فاعل ازدست انداز
-
با زور به چیزی ضربه زدن
-
برای صدمه زدن به بخشی از بدن خود با ضربه زدن به چیزی سخت.
-
to travel. usually in a vehicle. in an uncomfortable way because the surface you are moving over is rough.
برای سفر معمولا در یک وسیله نقلیه به روشی ناخوشایند زیرا سطحی که روی آن حرکت می کنید ناهموار است.
-
حذف کسی یا چیزی از یک موقعیت خاص گاهی به دیگری
-
to refuse to let someone fly on a plane on which they have booked a seat and put them on a different flight. or to move a passenger to a different type of seat.
امتناع از اجازه دادن به کسی که در هواپیمایی که در آن صندلی رزرو کرده است پرواز کند و او را در پرواز دیگری قرار دهد. یا برای جابجایی مسافر به نوع دیگری از صندلی.
-
to add something to an old thread (= a series of messages and replies) on an online message board so that it moves up to the top. and people notice it and start replying to it again.
برای افزودن چیزی به یک رشته قدیمی (= مجموعه ای از پیام ها و پاسخ ها) در یک صفحه پیام آنلاین به طوری که به بالا حرکت کند. و مردم متوجه آن می شوند و دوباره شروع به پاسخ دادن به آن می کنند.
-
چیزی را زیاد کردن
example - مثال
-
چند روزی سرم را تکان دادم و ضربه مغزی شدم.
-
او در جایی که پایش را به گوشه میز کوبیده، کبود شده است.
-
وقتی داشتم سوار ماشین می شدم سرم را تکان دادم.
-
خودرو از جاده خارج شد و به درخت برخورد کرد.
-
مردهای جداکننده مدام مبلمان را به دیوارها میکوبیدند و رنگ را خرد میکردند.
synonyms - مترادف
-
hitting
ضربه زدن
-
knocking
در زدن
-
striking
قابل توجه، برجسته، موثر
-
banging
کوبیدن
-
ramming
رمینگ
-
crashing
توفنده
-
impacting
تاثیر گذار
-
slamming
کوبیدن
-
smashing
درهم شکستن
-
bashing
ضربه زدن
-
colliding
برخورد
-
impinging
برخورد
-
swiping
کشیدن
-
thudding
تالاپ افتادن
-
butting
لب زدن
antonyms - متضاد
-
missing
گم شده
-
placating
آرامش بخش
-
praising
ستایش کردن
-
soothing
آرامش بخش
-
decreasing
در حال کاهش
-
diminishing
کاهش می یابد