word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف
-
botch
خرابی
-
flub
فلاب
-
muff
خفه کردن
-
blunder
اشتباه بزرگ
-
فوت کردن، دمیدن
-
bumble
متلاطم
-
mishandle
سوء مدیریت
-
bodge
بدنه کردن
-
butcher
قصاب
-
fluff
کرک
-
mangle
خرد کردن
-
mismanage
سوء مدیریت
-
ruin
خراب کردن
-
bobble
جرقه زدن
-
boggle
درهم ریختن